جدول جو
جدول جو

معنی یک شور - جستجوی لغت در جدول جو

یک شور
جامه و پارچه ای که یک بار شسته شده.
- یک شور پوشیدن جامه، جامه که واگردان ندارد. پوشیده و عوض نکردن جامه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک نورد
تصویر یک نورد
به یک طریق، بر یک طریقه، بر یک منوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک ور
تصویر یک ور
یک سو، یک طرف، به یک طرف، به یک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
تک سوار، یکه سوار، یکه تاز، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
یکدست. یک طور. یکسان. مانند هم. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک قدر
تصویر یک قدر
کمی و اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک وری
تصویر یک وری
یکطرفی متمایل بیک جهت
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که هوای آن تغییرنکند، مقداراندک اندازه کوچک: فلان یک هواازشما بلندتراست
فرهنگ لغت هوشیار
یکدفعه مقابل دوبار، یکمرتبه دفعتا واحدتا، بی خبر غفلتا: ... وتا چندکرت این معنی اورا عادت شودتاناگاه یکبارش ببندد وبکشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دوم
تصویر یک دوم
عدد کسری نصف نیم نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سوار
تصویر یک سوار
دلاور، یکه سوار
فرهنگ لغت هوشیار
که دارای یک شاخ باشد، که شاخه داشته باشد، یک وری: فلانکس قبایش رایکشاخ روی شانه اش انداخته بود وغزل کوچه باغی میخواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک ششم
تصویر یک ششم
یک جز از شش جز شش یک سدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سوم
تصویر یک سوم
عددکسر یک ثلث ثلث سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک قول
تصویر یک قول
یک زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک جور
تصویر یک جور
یکدست مانندهم، یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
پر حرارت. یاسری پر شور داشتن، کله ای پر حرارت داشتن، یا نطق پرشور. که حرارت و گرمی داشته باشد که تند و آتشین باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب شور
تصویر لب شور
اندک شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک نورد
تصویر یک نورد
((~. نَ وَ))
به یک طریق، بر یک منوال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک وری
تصویر یک وری
((~. وَ))
یک طرفی، متمایل به یک جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لب شور
تصویر لب شور
دارای شوری اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک هوا
تصویر یک هوا
((یِ یا یَ هَ))
جایی که هوای آن تغییر نکند، مقدار اندک، اندازه کوچک تر، فلانی یک هوا از شما بلندتر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک ور
تصویر یک ور
((~. وَ))
یک سو، یک طرف، کج، متمایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی شور
تصویر بی شور
بی علاقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کن شور
تصویر کن شور
آکتیویته
فرهنگ واژه فارسی سره
یک پهلو، یک طرف، یک سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
شستن برنج و امثال آن به نوعی که ریگ های موجود در آن خارج شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
сенсационно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
sensationell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
сенсаційно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
sensacyjnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
惊人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
sensacionalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
sensazionalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پر شور
تصویر پر شور
sensacionalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی